کد مطلب:129598 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

یاران امام حسین
پـیـش از بـحـث دربـاره شـمـار، نـام و نـسـب و دیـگـر مـسـائل مربوط به یاران امام حسین (ع) ناگزیر ـ هرچند گذرا - باید درباره ی منزلت والا و مقام بلند و ویژگی مقام و منزلت آنان سخن گفت.

زبان از بیان اوصاف آن برگزیدگان قاصر است و دانشوران از رسیدن به كنه معرفت آن بـزرگـان كه خداوند آنان را برگزید تا برای همیشه روزگار و تا برپایی قیامت رمز انـسـانـیـت (بـرای یـاری حـق) باشند ـ ناتوان اند. از این رو ناگزیر، توصیف این یاران بـزرگ را بـه سـروران بـیـان و مـعـادن دانـش و حـكـمـت یـعـنـی اهل بیت (ع) وا می گذاریم؛ چرا كه آنان بهتر از هر كس دیگر می توانند كه این گروه یـگـانـه و بـی مـانـنـد حـق را بـه مـا بـشـنـاسـانـنـد. نـخـسـتـیـن تـعـریـف كـامـل و شایسته ای كه از آنان شده است، متعلق به خود امام حسین (ع) است. آن حضرت در آسـتـانـه ی شـب عـاشـورا آنـان را گـرد آورد تـا یكی از سخنرانیهای جاودانه اش را ایراد فرماید. امام زین العابدین (ع) درباره ی جزئیات این رویداد می فرماید: «من كه در آن هنگام بـیـمـار بودم، نزدیك رفتم تا آنچه را به آنان می گوید بشنوم و شنیدم كه پدرم به یارانش می فرمود:

خداوند را به نیكوترین وجهی ستایش می كنم و در سختی و گشایش سپاسش می گویم. خـداونـدا تـو را سـپـاس مـی گـویم بر اینكه ما را به نبوت گرامی داشتی و ما را قرآن آمـوخـتـی و دانـای دیـن گـردانـیـدی و بـرای مـا چـشـم و گـوش و دل قرار دادی، بارخدایا، ما را از شكرگزاران قرار ده!


مـن یـارانی بـاوفـاتـر و بهتر از یاران خویش و اهل بیتی را نیكوكارتر و با احسان تر از اهل بیت خود نمی شناسم. خداوند از سوی من به شما پاداش خیر دهد! [1]

ایـن سـخـن كـه "مـن یـارانـی را بـا وفـاتـر و بـهـتـر از یـاران خـویـش و اهل بیتی را نیكوكارتر و با احسان تر از اهل بیت خود نمی شناسم "، با اطلاقی كه دارد از كـسـی نـقـل شـده اسـت كـه خـداونـد دانـش گذشته و آینده را تا برپایی رستخیز به او ارزانـی داشـتـه اسـت. [2] مفهوم این سخن شریف آن است كه یاران و خاندان امام حـسـیـن (ع) چـنـان مـنزلتی بلند و مقامی والا دارند كه نه كسی از آنان پیشی جسته و نه كسی به آنان خواهد رسید.

مـؤیـد آنـچـه در بـالا گـفـتـه شـد، سـخـنـی اسـت كـه امـام باقر (ع) از امیرالمؤمنین (ع) نقل كرده است. آنجا كه می فرماید:

عـلی (ع) هـمـراه مـردم در حـال حـركـت بـود. چـون به كربلا رسیدند، آن حضرت یك یا دو مـیـل از آنـان پـیـش افـتـاد تـا به جایی به نام مقذفان رسید. حضرت فرمود: " در اینجا دویـسـت پـیـامـبـر و دویـسـت سبط كشته شده اند كه همه شهیدند. اینجا بارانداز و قتلگاه عـاشـقانی شهید است كه نه گذشتگان از آنها پیشی می گیرند و نه آیندگان به آنها می رسند. " [3] .

بـنـابراین مقام و منزلت شهیدان كربلا حتی از شهیدان بدر بالاتر است. [4] از نـشـانـه هـای


منزلت والای آنها اینكه رسول خدا (ص) قبرهایشان را با دست خویش كند. شـیـخ الطـایـفـه از غـیـاث بـن ابـراهـیـم از امـام صـادق (ع) ایـن حـدیـث شـریـف را نقل كرده است: روزی ام سلمه گریان از خواب بیدار شد، گفتند: گریه شما برای چیست؟ گـفـت: "فـرزنـدم حـسـیـن امـشـب كـشـتـه شـد، [5] چـرا كـه مـن رسـول خـدا (ص) را از هـنـگـام رحـلت تا دیشب به خواب ندیده بودم. دیشب دیدم كه رنگ پریده و اندوهگین است... گفتم: ای رسول خدا (ص) چه شده است كه شما را رنگ پریده و انـدوهـگـیـن مـی بـیـنـم؟ فـرمـود: دیـشـب پـیـوسـتـه در حال كندن قبرهای حسین و یارانش بودم." [6] .

از ویژگیهای شهیدان كربلا این است كه پرده ها برایشان كنار زده شد و پاداش پـایـداری،


شـجـاعـت و پـافـشـاری بـر فـداكـاری هـمـراه فـرزنـد رسول خدا (ص) را دیدند؛ و منزل هایشان در بهشت به آنان نشان داده شد؛ و این نبود مگر پـس از یـك سـلسـله امـتـحـان كـه امـام (ع) از آنـان بـه عـمـل آورد. آری آنـان شـایـسـتـه و سـزاوار ایـن بـودنـد كـه حـقـایـق بـر ایـشـان بـه طـور كـامـل آشـكـار شـود. جـعـفـربـن مـحـمـد بـن عـمـاره از پـدرش از امـام صـادق (ع) نـقـل مـی كـند كه به ایشان گفتم: درباره ی یاران حسین (ع) و اقدام ایشان بر مرگ برایم بگویید! حضرت فرمود:

پـرده هـا برای آنان كنار زده شد و منزل هایشان را در بهشت دیدند. پس از آن، هر یك بـه سـوی كشته شدن پیش می رفت تا خود را در آغوش حور العین بیفكند و به جای خود در بهشت رساند! [7] .


در زیارت ناحیه ی مقدسه به این مطلب این گونه اشاره شده است:

" گواهی می دهم كه خداوند پرده ها را برای شما كنار زد و برای شما راه را هموار ساخت و به شما پاداش فراوان بخشید..." [8] .

خـود دشـمـنـان نـیـز بـر شـجاعت و پایمردی شگفت انگیز یاران امام (ع) اعتراف كرده اند. عـمـرو بـن حجاج زبیدی ملعون، از فرماندهان سپاه اموی در كربلا، در روز عاشورا خطاب بـه سـپـاه گـمراهی گفت: " ای بی خردها! آیا می دانید با چه كسانی می جنگید؟ شما با جـنـگـاوران بـرگـزیـده ایـن شـهـر مـی جـنـگـیـد، مـردمـی كـه تـن بـه قتل و مرگ داده اند. نباید با آنان تن به تن بجنگید..." [9] .

عـروه (یـا عـذرة) ابـن قـیـس، از فـرماندهان سپاه گمراهی، از امیر خویش عمر سعد كمك می خـواسـت و مـی گـفـت: آیـا نـمـی بـیـنـی كـه در طـول امـروز سپاه من از این عده ی اندك چه می كشد. [10] .

بـه مـردی كه در كربلا با عمر سعد شركت كرده بود گفتند: وای بر تو! آیا فرزندان رسول خدا (ص) را كشتید؟ گفت: سنگ بر دهانم! اگر آنچه را ما دیدیم تو نیز می دیدی هـمـان كـاری را كـه مـا كـردیـم مـی كـردی! گـروهی بر ما شوریدند كه دست به قبضه ی شـمـشـیـر داشـتـند؛ و چونان


شیر ژیان، سواران را از راست و چپ خرد می كردند و جان به مـرگ سـپـرده بـودنـد و امـان نـمـی پـذیـرفـتـنـد و بـه مال ترغیب نمی شدند!

هـیـچ چـیـز نمی توانست از اینكه كشته شوند و یا بر ملك چیره شوند، جلوگیری كند! و چیزی مانع افتادن آنها در حوض های مرگ و یا استیلای بر ملك نبود اگـر مـا آنـان را بـه حـال خـود مـی گـذاشـتـیـم همه ی لشكر را از پای در می آوردند. در این صورت، ای مادر مرده چه باید می كردیم! [11] .


[1] ر.ك: الارشـاد، ج 2، ص 91؛ تـاريـخ الطـبـري، ج 3، ص 315؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 57.

[2] كـليـنـي در حديثي صحيح نقل كرده است كه امام باقر (ع) ـ در ميان گروهي از يـارانـش فـرمود: در شگفتم از مردمي كه ما را دوست مي دارند و امام خويش مي دانند و اظهار مـي دارنـد كـه فـرمـانـبـرداري مـا هـمـانـنـد فـرمـانـبـرداري رسـول خـدا (ص) بـر آنـان واجـب اسـت، آنگـاه دليـل خـويـش را نقض مي كنند و با ضعف دلهـاشـان خـويـشـتـن را مـحـكـوم مـي كنند و از حق ما مي كاهند؛ و آنان بر كساني كه خداوند بـرهـان شـنـاخـت حـقـيـقـي مـا و تـسـليم بودن به فرمان ما را به آنان عطا فرموده است خرده مي گـيرند: آيا بر اين باوريد كه خداوند فرمانبرداري اولياي خويش را بر بندگان واجب كـرده و آنـگـاه اخـبـار آسـمـان و زمـيـن را بر آنان پوشيده و مواد علم را در آنچه به قوام ديـنـشـان مـربـوط اسـت از آنـان دريغ داشته است!؟ (كافي، ج 1، ص 261 ـ 262، حديث شماره 4).

[3] ر.ك: بحار الانوار، ج 41، ص 295، باب 114، حديث شماره 18.

[4] گرچه برخي روايات، شهيدان بدر را هم مرتبه ي شهيدان كربلا دانسته است. چـنـان كـه طـبـرانـي بـا سـنـدي كـه بـه شـيـبـان بـن مـخرم ـ كـه عـثـمـانـي بـود ـ مـتـصـل اسـت، نـقـل مي كند كه وي گفت: من با علي (ع) همراه بودم چون به كربلا رسيد، فـرمـود: در ايـنـجـا كـساني به شهادت مي رسند، كه جز شهيدان بدر به پاي آنان نمي رسـد. (المـعجم الكبير، ج 3، ص 111، شماره 2826). اين روايت را دست كم به دو جهت نمي توان تصديق كرد: اول اينكه بعيد مي نمايد كسي مانند شيبان بن مخرم با گرايش ها و تمايلات عثماني ـ با بار فكري و عملي كه اين اصطلاح سياسي در آن روزگار داشت ـ در جنگ صفين همراه علي و بر ضد معاويه شركت جسته باشد.

دوم ايـنـكـه در سـنـد ايـن روايت (همان گونه كه در مأخذ آمده است)، ابو عوانه از عطاء بن سـائب نـقـل مـي كـنـد؛ ايـن در حـالي اسـت كـه عـبـاس دوري "ابـوالفـضـل عـباس بن محمد بن حاتم بن واقد دوري بغدادي كه ذهبي در وصفش گويد: امـام حـافـظ و ثـقـه ي ناقد... يكي از مصنفان بزرگ " (ر.ك: سير اعلام النبلاء، ج 12، ص 522، شماره 199) درباره ي عطا گويد: عطاء بن سائب ديوانه شد هر كس در گذشته از او چـيزي شنيده صحيح است و آنچه جرير و نزديكانش از او شنيده اند از روايات صحيح عطا نيست؛ و ابوعوانه، هم در دوران سلامت و هم در دوران ديوانگي عطا از او حديث شنيده است و به روايت او استدلال نمي شود.

ابن عدي درباره اش گويد: "عطا در آخر عمر ديوانه شد. و هر كس پس از ديوانگي از وي چيزي شنيده روايات او جاي شك دارد. "

عـجـلي دربـاره اش گـويد: "هر كس در اواخر عمرش از او چيزي شنيده، روايتش آشفته است. عطا در آخر عمر هرگاه سخني را به او تلقين مي كردند مي پذيرفت، چرا كه كتابت نمي توانست."

ابـو حاتم گويد: "پيش از ديوانه شدن در شمار راستگويان و صالح و مستقيم بود. اما در پـايـان عـمـر حـافـظه اش دگرگون شد و رواياتش به هم آميختگي فراوان دارد." (ر.ك: تهذيب الكمال، ج 20، ص 86، شماره ي 3934؛ سير اعلام النبلاء، ج 6، ص 110، شماره 30؛ و الجرح و التعديل، ج 6، ص 330، شماره ي 1839.)

[5] شـايد مقصود ام سلمه از اينكه گفت:"فرزندم حسين امشب كشته شد." اين بود كـه در شـب خـواب ديدن از قتل او آگاه شد، و گرنه ثابت و مشهور است كه آن حضرت در بعد از ظهر روز دهم محرم سال 61 هـ.ق كشته شد.

[6] امالي، شيخ طوسي، ص 90، مجلس سوم، حديث شماره ي 49؛ امالي، شيخ مفيد، ص 319، مجلس 38، حديث شماره ي 6.

[7] عـلل الشـرايـع، ج 1، ص 229، باب 163، حديث شماره 1. شيخ صدوق نيز در كـتـاب " مـعـاني الاخبار"، ص 288، شماره 2 در باب " معناي مرگ " از امام سجاد (ع) چـنـيـن نـقـل كرده است: چون كار حسين بن علي بن ابي طالب (ع) سخت شد، كساني كه همراهش بودند به وي نگريستند و او را به خلاف خويش يافتند. چرا كه هرگاه كار سخت مـي شـد، آنـان رنـگـشان دگرگون مي شد و لرزه بر اندامشان مي افتاد و دلهاشان از جا كنده مي شد. اما حسين و شماري ديگر از همراهانش چهره هايشان مي درخشيد، اعضاي بدنشان آرام مـي گـرفت و جانهايشان آرامش مي يافت. آن گروه به يكديگر مي گفتند: ببينيد كه از مرگ باك ندارد! امام حسين (ع) به آنان فرمود: اي بزرگواران شكيبا باشيد، چرا كه مرگ تنها پلي است كه شما را از بينوايي و سختي به بهشت پهناور و نعمت جاودان عبور مـي دهـد. كدامتان است كه دوست نمي دارد از زنداني به كاخي رود؛ و دشمنانتان به مثابه ي كـسـانـي انـد كـه از قـصـر بـه زنـدان و شـكـنـجـه مـنـتـقـل مـي شـونـد. پـدرم از جـدم رسـول خـدا (ص) بـرايـم نـقـل كـرد كـه دنـيـا زنـدان مـؤمـن و بـهـشـت كـافـر است و مرگ پـل آنـان است به سوي فردوسشان و پل اينان است به سوي جهنمشان، نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته اند."

ايـن روايـت گـذشـتـه از احـتـمـال ضـعـيـف بـودنـش بـه دليـل وجـود محمد بن قاسم مفسر استرآبادي جرجاني در آن، كه رجاليون درباره اش اختلاف كـرده انـد و ابـن غـضـائري و نـيـز عـلامـه وي را تـضعيف كرده اند و آقاي خويي نيز او را مـجـهول الحال خوانده است. (ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 17، ص 155، شماره 11586)، آشـفـتـگي متن نيز دارد. اين روايت در نظر نخست چنين القا مي كند كه شماري از ياران حسين (ع) بـا سـخـت شـدن كـار رنـگـشـان دگـرگـون مـي شـد، لرزه بـر انـدامـشان مي افتاد و دل هـايشان تكان مي خورد. اين مطلب با آنچه در روايات زيادي به صراحت آمده و اجماع مورخان بـر آن اتـفـاق نـظـر دارنـد مخالفت دارد. ثبات قدم و شجاعت يكايك ياران امام حسين (ع) و پـيشگامي و اشتياق آنان براي ديدار خدا و رسولش در حد اعجاز بود. كسي كه به سيره ي زندگي هر يك از آن ياران يگانه آگاهي يابد. نادرستي اين روايت و اسائه ي ادبي كه در آن نـسـبـت بـه بـرخـي از يـاران امـام شـده اسـت، بـه طـور كـامـل بـرايش روشن خواهد گشت. برخي از عبارت هاي مبهم اين روايت را - به فرض درست بـودنـش- بـايـد تأويل كرد. مثل: " كساني كه همراهش بودند به او نگريستند" و " آنان به يكديگر مي گفتند: ببينيد كه از مرگ باك ندارد". بايد گفت اينان برخي خدمتكاران و غلامان حاضر در كاروان حسيني بودند كه به منظور شركت در جنگ نيامده بودند؛ چرا كه سپاه امام (ع) در ياران وي خلاصه نمي شد و ديگران همچون خدمتكاران و غلامان ـ يا چنان كه از برخي روايات بر مي آيد برخي از مزدبگيران نيز در آن شركت داشتند. هيچ بعيد نـيـسـت كـه در مـيـان آنـها كساني بوده باشند كه تا اين اندازه از مرگ بترسند؛ و اين با سخن امام كه خطاب به يارانش فرمود: " اي بزرگواران شكيبا باشيد. مرگ تنها پلي است..." مـنـافات ندارد؛ زيرا كه برانگيختن شجاع بر شجاعت و تشويق فرد پرهيزكار بر پرهيزكاري، با تحقق شجاعت در شجاع و پرهيزكاري در پرهيزكار منافات ندارد.

[8] بحارالانوار، ج 45، ص 73.

[9] انـسـاب الاشـراف، ج 3، ص 400؛ نـيـز ر.ك: الارشـاد، ج 2، ص 103. در نـقـل شـيـخ قـرشي از نسخه ي خطي انساب الاشراف آمده است: " هر كدام از شما كه به جنگ آنان برود، او را مي كشند..." (ر.ك: حياة الامام الحسين بن علي (ع) ج 3، ص 21).

[10] الارشاد، ج 2، ص 104.

[11] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 3، ص 307.